چه شعر نویی است لب های تو، بدون هیچ قافیه ای...

آهنگ خود را دارد، لب هایی که سکوت را خوب یاد گرفته اند

و چه قصیده ای است چشمان تو

با وزنی که جذب می کند،

چشمان گریانم را ...

یک نفر امد قرارم را گرفت 
برگ و بار و شاخسارم را گرفت

چهار فصل من بهاران بود ، حیف 
باد پائیزی بهارم را گرفت


عشق یا چیزی شبیه عشق بود
آمد و دار و ندارم را گرفت . . . . .

کجایی ؟"یک کلمه نیست، 
خیلی معنی داره گاهی ... 
کجایی یعنی چرا سراغم نمی یای؟
چی کار میکنی؟ چرا نیستی؟
دلم تنـــــــــــگ شده :( دوســــــــــــــِت دارم)

بسلامتیه اون که هر وقت حالشو میپرسیم 
با لبخند میگه: خوبم
ولی چشماش خیسه.....!

مرا حبس کن در آغوشت
من ؛
برای حصار بازوان تـو
مجرم ترین زندانی ام ... !