-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 22:00
کاش مى شد وقتى داری از تنهایى دق میکنی ، دق کنى، ولى دل به کسى که دلش گیره نبندى ... این دردش از همه ى دردا بدتره که یروزبفهمى کسی که دل به دلش دادى دلش جایى گیره...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 21:57
میگن سه موقع دعا برآورده میشه: یکی وقت غروب یکی زیر بارون یکیم وقتی دلی میشکنه من وقت غروب زیر بارون با دلی شکسته دعا کردم خدایا هیچ دلی نشکنه....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 20:46
سهم هر انسان از هستی به وسعت قلب مهربان اوست . بی شک تمام هستی سهم توست . شاید باهم بودن سخت تکرار شود .... اما به یاد هم بودن را هر لحظه می توان تکرار کرد ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 20:36
زندگی معلم بی رحمی است.اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 22:10
دنیای من امروز دستهایم را نگیری فردا دستهایم از دنیا کوتاه خواهد ماند امروز نگویی دوستت دارم فردا باید به احترامم یک دقیقه سکوت کنی ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 19:03
بهترین روزهایت را به کسانی هدیه کن که بدترین روزها در کنارت بودند
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 13:59
این روزها چتر را بالای سرم نگیرید دلم بیشتر می بارد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 13:56
من جایی در نگاهت پنهان شده ام جایی که هرگز دست هیچ فاصله ای به آن نخواهد رسید...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 13:55
گفتند حکم؟ ورق دست گرفتیم و خندیدیم قرار شد حکم دل باشد...تمام سر ها دست تو بود روزگار دست از ما گرفت...دو به دو، دل دادیم زندگی آس ِ مان را برید...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 13:51
گوشه ای از دلتنگی هایم را دخیل آمدنِ تو گره زدم گاهی مستجاب شو . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 13:51
گاهی بــه خـــاطـرش مـــانـدن را تـحـمــل کن.... رفتن از دست "همـــه" برمی آید ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 10:54
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 10:36
این روزها نوازنده ی قابلی شده ام دلم شور می زند چشمانم تار...!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 10:34
هیچوقت از تمام جونت برای کسی مایه نذار یکمشو نگه دار بعد از اینکه زد تو پرت برای نگه داشتن بغضت لازمت میشه....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 10:19
بگـــــو چه مخدٌری بود در بودنت ! که نبودنت را این همه درد می کشم . . . !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 10:17
(شراب) خواستم گفت : ممنوع است. (آغوش) خواستم گفت: ممنوع است. (بوسه) خواستم گفت: ممنوع است. (نگاه) خواستم گفت: ممنوع است. (نفس) خواستم گفت: ممنوع است. ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــ حالا پس از آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه , با یک بطری پر از ((گلاب)) آمده بر سر خاکم و سنگ سرد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 10:16
قرارمان فصل انگور، شراب که شدم بیا، تو جام بیاور و من جان....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 10:13
درد می کشم، از این به ظاهر آدمها که دوست وهمدم می نامند خود را و خود فکر می کنند خیلی می فهمند اما از معرفت و دوستی هیچ نمی دانند و من آرام نگاه تلخی می کنم، لبخند تلخی می زنم و آرام درد می کشم، و تنهاسکوت می کنم ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 00:08
خیلی دیره وقتیکه تازه می فهمی اونی که از همه ساکت تر بود بیشتر از همه دوستت داشت ..... ولی تو حواست به شیرین زبونی یه عشق دروغی بود!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 00:06
کاش دنیــــــا برعکس بود .. آدما عاشق نمی شدند .. عاشقا آدم میشدن!!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 00:06
چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی : " نــــذار برم " یعنـــــــی بــرم گــــردون سفــــت بغلـــــم کـــن ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و بگــــــو : "خدافــــظ و زهــــر مـــار بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 00:06
چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی : " نــــذار برم " یعنـــــــی بــرم گــــردون سفــــت بغلـــــم کـــن ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و بگــــــو : "خدافــــظ و زهــــر مـــار بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 21:11
اگه یه روز فرزندی داشته باشم ، بیشتر از هر اسباببازی دیگهای براش بادکنک میخرم . بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده . بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک ، تا بتونه بالاتر بره . بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه ، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن ، پس نباید زیاد بهشون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 20:58
حال من خوب است خوبه خوب... انقدر خوب که گلویم امشب مهمانی به راه انداخته بغضم بد هوس رقصیدن کرده است !!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 20:40
وقتی بزرگ میشوی دیگر... ... خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خوانند دست تکان بدهی.. خجالت می کشی دلت شور بزند برای جوجه قمری هایی که مادرشان بر نگشته، فکر می کنی آبرویت میرود اگر یکروز مردم _همانهای که خیلی بزرگ شده اند_ دل شوره های قلبت را ببینند و به تو بخندند وقتی بزرگ می شوی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 20:33
آرزو دارم یک بار ! فقط یک بار دیگه برگردم به دوران مدرسه ، ساعتِ انشاء ! بهم بگن موضوع انشاء : هرچه می خواهد دل تنگت بگو ، یا مثلا موضوع آزاد ! اونوقت بجای نوشتن از فواید درخت و درختکاری خیلی حرف واسه نوشتن داشتم . . . !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 19:22
زندگی آبتنی در حوضچه اکنون است ... زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست زندگی را دریاب ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 19:21
دستت را بیـــــاور ... دست بدهیم به رسم کودکی مردانه و زنانه اش را بی خیــال قرار است هــــوای هم را بی اجازه داشته باشیم ..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 19:14
مرد اگر این غرور لعنتی و این اسم کاذب را با خود یدک نمی کشید مطمئن باش از هر زنی بیشتر مشتاق یک نوازش و یک آغوش بود .....!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 19:12
رقاص ڪـﮧ باشے ، دیگر آهنگ خاصے مــعنے ندارد بـا هـر آهنگے بـاید برقـصے !!! و ایـن روزهـا . . . چه بـد آهنگــ هایـے مےزنـد روزگــــار ، و مـن . . . هر روز برایش مےرقــصم...!!