(شراب) خواستم گفت : ممنوع است.
(آغوش) خواستم گفت: ممنوع است.
(بوسه) خواستم گفت: ممنوع است.
(نگاه) خواستم گفت: ممنوع است.
(نفس) خواستم گفت: ممنوع است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا پس از آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه , با یک بطری پر از ((گلاب)) آمده بر سر خاکم و سنگ سرد مزارم را به ((آغوش)) می کشد با هر چه ((بوسه)) و چه ناسزاوار عکسی را که بر مزارم یادگار مانده را ((نگاه)) میکند و در حسرت ((نفس)) های از دست رفته به آرامی اشک میریزد.......
نظرات 1 + ارسال نظر
نفیسه جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ب.ظ http://www.npaefdirsaem.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد